امشب دلم انگار برای تو گریه می کند
چه قدر ممتد ودیوانه وار گریه می کند
هرچند تمام شعر من تکرار یک غم است
در من هنوز این همه تکرار گریه می کند
در من هزار خواهش بی جا برای تو
سر می زند به در ودیوار گریه می کند
شاید که مهربان شوی بمانی کنار من
حتا تخیل وپندار گریه می کند
امشب کنار دفترم یک دختر غریب
پک میزند به تن سیگار گریه می کند
گفتم که شعر بگویم بخوانم برای تو
دیدم که دفتر و خودکار گریه می کند
تصمیم گرفته ام این بار مغرور و بی خیال
افسوس نه...!!!این بغض نابکار گریه می کند
یک جفت پای معلق زیر طناب دار
دیگر به جای من این بار گریه می کند